سعید-رضایی-ساری-خونیرث-برنامه-نویسی-کد-نویسی-فروش-اسکریپت-دانلود-Saeid-rezaei-khunires-admin-manager
خونیرث مجموعه ای از داغ ترین ایده های ثروت ساز بین المللی و ایرانی در کنار کادری مجرب در زمینه های توسعه و طراحی سایت، اپلیکیشن، امور گرافیکی کاملاً اختصاصی می باشد. سهم خودتان را از وب بردارید...
برندها-ایرانسل-اسنپ-اپلیکیشن-اسکریپت-آپارات-همراه-اول-بانک-ملی-پاسارگاد-هواوی-دیجیاتو-زرین-پال-نت-برگ-دونیت-کافه-بازار-هدفون-آهنگ-عکس-فیلم-کد-نویسی-طراحی-وب-برنامه-نویسی-پونیشا-پاپکو-دیجی-کالا-ورزش-فوتبال-90-نتیجه-فوتبال-بازی-شیپور-دیوار-آگهی-رایگان-خونیرث

برگشت به لیست

مردم معتقدند ایده ها چیزهای نادری هستند، همانند سنگ های کمیابی هستند که بایستی جمع آوری شده و ذخیره شوند. اما ماهیت کار خلاقانه درواقع ، نوآوری سازمانی، تحقیقات علمی یا تلاش هنری است که به ما کاملا خلاف این طرز تفکر را بیان می کند - اگر بینش جدید و خارق العاده ای به ذهن شما برسد، احتمالا در ذهن افراد دیگر نیز وجود دارد. در واقع این ایده فقط در ذهن شما نیست.

ایمیلی به من رسید. موضوع نامه این بود: "آیا این را دیدی؟" پیام از جانب ویراستار من "جن" بود.  او نوشته بود: "نیر، من این عنوان را در یک مقاله خبری دیدم و فکر کردم ممکن است توسط شما نوشته شده باشد - اما نه! نوشته شما نبود. خیلی تعجب کردم." من فورا بر روی لینک فرستاده شده کلیک کردم.

خیلی عجیب بود! مقاله نوشته شده توسط کریستوفر میل در نیویورک تایمز، به طرز شگفت انگیزی مشابه پست من بود که هنوز آن را منتشر نکرده بودم.

اولین فکر من این بود که من به طور تصادفی حتما ًیک پیوند از پیش نویسم را در جایی قرار داده بودم  یا اشتباهاً مطلب خودم را منتشر کرده ام. به نظر میرسد کسی کامپیوتر من را هک کرده یا ذهنم را خوانده است. در مقاله میل از همان مثال ها استفاده شده بود، همان تحقیق ها ذکر شده بود و حتی به همان منابع اشاره شده بود که من هم از آنها استفاده کرده بودم. من خیلی از این همه شباهت شگفت زده شده بودم، بلافاصله به میل یک ایمیل فرستادم (هر چند که من هرگز با او قبلاً در تماس نبودم)، از او می پرسیدم آیا او به نحوی پیش نویس مقاله من را خوانده است یا خیر.

در همین حال، من به سرعت آنچه را که در حال کار کردن بر روی آن بودم ارسال نمودم، تصور می کردم به این صورت ثابت می شد که خیلی قبل تر از اینکه مقاله میل ظاهر شود من در حال کار بر روی آن بودم. همانجا بود که میل به نامه ام جواب داد که آنرا قبلاً به هیچ وجه ندیده است.

البته که او قبلاً نشنیده و ندیده بود. و بعد از تفکر بیشتر، از کارم احساس حماقت کردم. به چه کسی می خواستم آن را اثبات کنم؟ چه کسی اصلاً توجه می کرد؟

مغزم را خیلی مشغول کرده بود، می ترسیدم که کسی ایده های من را کپی کرده باشد، جنون این تفکرات من را تسخیر کرده بود و من در دام سوء ظن افتاده بودم.

 

نشانه یک تازه کار

مردم معتقدند ایده ها چیزهای نادری هستند، همانند سنگ های کمیابی که بایستی جمع آوری شده و ذخیره شوند. اما درواقع ماهیت کار خلاقانه، نوآوری سازمانی، تحقیقات علمی یا تلاش هنری است که به ما کاملا خلاف آن را می گوید -  اینکه اگر یک فکر جدید و خارق العاده ای به مغز شما می رسد، احتمالا در ذهن افراد دیگر نیز وجود داشته است.

در جایی که زندگی می کنم، یعنی دره سیلیکون ، هنگامی که افراد تازه وارد به جامعه فن آوری و تکنولوژی پا می گذارند یک جمله معروف وجود به آنها گفته می شود، آنها از من می خواهند که ایده های خود را مخفی نگه دارم. برخی از کارآفرینان از من میخواهند یک توافقنامه رازداری را امضا کنم، با مواردی که در آن افراد با سابقه در صنعت، توافق های رازداری را امضا می کنند. اما این واقعیت ساده  وجود دارد که ایده های خوب معمولاً به افراد مختلف در آن واحد خطور می کنند.

این نظریه "نظریه کشف چندگانه" است که بر خلاف "نظریه قهرمانانه اختراع"، در آن اعتقاد دارند که اکتشاف ها اغلب توسط چندین فرد ایجاد می شوند و نه اینکه تنها بوسیله یک"نابغه" خاص بوجود آید. تاریخ با مثال های بسیاری از این نوع پر شده است. به عنوان مثال: فرمول حساب، کشف ویتامین A، ساخت تلفن، لامپ حبابی، موتور جت، بمب اتمی.

ریاضیدان فارکاس بولیای گفته است: "وقتی زمان پر از اشیاء (تفکر) خاصی شده است این اشیا در مکان های مختلف همانند بنفشه هایی در اوایل بهار سر از زمین در می آورند و ظاهر می شوند."

در بسیاری از موارد، کشفیات اجتناب ناپذیر هستند، زیرا نوآوری ها به عنوان یک نتیجه از محیط اطراف رخ می دهند که در آن به همان اندازه از طریق الهام بر ذهن آماده ، بوجود می آیند. همانطور که کوین کلی در کتاب خود " آن چه که فناوری می خواهد " توضیح می دهد: "هر پیشرفت تکنولوژیکی در نقاط مختلف جهان از  یک نظم تقریبا مشابه تبعیت می کند. رشته کشفیات نسبتاً یکدست هستند. همه نسل های قبلی شبکه اکتشافات لازم برای نسل بعد خود را  آماده می سازد و در واقع ما را مجبور به کشف آنها می نماید. "

در دنیای اجتناب ناپذیر اکتشافات همزمان ، هیچ جایی برای نگه داشتن چیزها بصورت مخفی وجود ندارد. در حقیقت، نگه داشتن ایده ها در ذهن، هزینه های پیش بینی نشده ای را در بر دارد که چندان خوب نیستند. به عنوان مثال، اگر ایده های خود را به طور مرتب با دیگران به اشتراک نگذارید در واقع به این معناست که بازخورد افراد را نیز از دست می دهید. بسیاری از ایده های استارتاپ بدی که من شنیدم به این دلیل بد نیستند که آنها تحت تهدید هستند که کسی ممکن است این ایده را سرقت کند بلکه به این دلیل که یابنده آنچه را که نمی داند را درنمی یابد. در واقع ترس باعث عدم توانایی در بیان خوب ایده می شود.

به اشتراک گذاری ایده ها به این معنی است که افراد دیگر می توانند نقاط کور ایده های تان را به شما نشان دهند. علاوه بر این، بیش از حد ارزش گذاردن به ایده ها باعث می شود که ما بیشتر به آن ها بچسبیم، که به نوبه خود ما را از شواهد جدید و احتمالاً نقیض آن دور می سازد که سرانجام ممکن است ما را به مسیر دیگری هدایت کند. شواهدی که شاید بیان کنند ایده ما در جایی ایراد دارد. در نهایت، فانتزی سازی ایده ها آنچه را که واقعا مهم است، از نظر ما پنهان می کند - در حقیقت این کار مفید است! بیان ایده ها آسان است، انجام آنها سخت است.

 

قانون ناچیز بودن

نویسنده بریتانیایی C. Northcote Parkinson به دلیل "قانون ناچیز بودن" که ارائه نموده است مشهور است، که در ابتدا در مقاله ای با عنوان منتشر شده در سال 1957 ارائه شد. پارکینسون از کمیته ای تشکیل شده  برای تصویب نقشه های نیروگاه هسته ای می نویسد که صرفا بیشتر وقت خود را صرف بحث در مورد این می کند که چه سایبانی را برای مجتمع داشته باشند. این کمیته زمان زیادی را صرف سایبان مجتمع می کند زیرا مردم احتمال بیشتری دارند که در مورد چیزهایی که درک می کنند نظر داشته باشند. در حالی که تعداد کمی از افراد واجد شرایط برای صحبت در مورد انرژی هسته ای هستند، هر کسی می تواند  در مورد سایبان مجتمع به راحتی صحبت نماید.

ناچیز بودن قدرت خود را به شیوه های دیگر اعمال می کند. همه ما، در یک نقطه یا جایی، احساس بدی از کسی که چیزی از ما گرفته است پیدا می کنیم. مانند یک کودک که شروع به گریه می کند بعد از اینکه یک بچه دیگر مداد شمعی او را می قاپد، ما قبل از  دانستن بی اهمیت بودن وضعیت، گاه با احساسات بیش از حد قوی واکنش نشان می دهیم.

شاید بیشترین واکنش های خشن و کودکانه از رهبران فکری باشد. در حالی که نتایج کسب و کار را می توان با پول اندازه گیری می شود ، اعتبار برای ایده ها به عنوان یک دارایی را سخت تر می توان اندازه گیری نمود، و مبارزه برای آن اعتبار می تواند نتیجه خیلی بدتری ایجاد نماید. تعداد دفعاتی که من شنیده ام، یک نفر یک ایده دانشگاهی یا صنعتی توسط هکر، یک شارلاتان یا یک ایده دزد از دست داده است را به خاطر نمی آورم و نمونه های آن بسیار است.  همانطور که دانشمند علوم سیاسی Wallace Sayre گفته است، "در هر گونه اختلافی، شدت احساس، بصورت معکوس متناسب است با ارزش مسئله ای که در معرض خطر است." بنابراین، ما بیشتر به بحث در مورد چیزهایی می پردازیم که اهمیت کمتری دارند.

هنگامی که نوبت به مقاله من می رسد، متوجه شدم که من به خاطر هیچ آنقدر ناراحت شده ام. پاسخ من حتی بیشتر مضحک بود اگر شما در نظر بگیرید که هم میل (نویسنده نیویورک تایمز) و من بیان نموده بودیم که ایده های دیگر مردم بود که ما را به نقاط جدید رسانده است.

من باید خوشحال می شدم که چیزی را نوشته ام که مجله ای همانند نیویورک تایمز نیز تصور می کرد مهم بود و به چاپ رسانده بود. هنگامی که توییتر را بعد از انتشار پست خودم چک کردم، متوجه یک پیام از میل شدم که می گفت: " وبلاگ خیلی خوبی داری و پست خوبی نوشتی. متاسفم که توسط مقاله من غافلگیر شدی اما این اتفاق از اهمیت مسئله ای که تو منتقل نمودی کم نمی کند."

در زندگی، مداد رنگی ها و مداد شمعی های زیادی وجود دارد. کودک عاقل با خوشحالی راهی جدید برای ایجاد چیزی بدیع پیدا می کند.


تگ ها :

نظرات




نماد